مکتب کلاسیک

الف) مکتب کلاسیک
شامل سه نظریه است: ۱- نظریه مدیریت علمی  ۲- نظریه فرآیندی مدیریت (اصول گرایان) ۳- نظریه بوروکراسی (وظیفه گرایان)

۱- نظریه مدیریت علمی:
بنیانگذار این نظریه فردریک وینسلوتیلور   بود.
به تجزیه و تحلیل فیزیکی کار تاکید می ورزد.
امریکا (۱۹۱۵ – ۱۸۵۶) اواخر قرن هیجدهم میلادی و اوائل قرن نوزدهم. همانگونه که از نامش پیداست سعی در بکارگیری روش های علمی در مدیریت داشت. علمی کردن تمامی جنبه های مدیریت امور اداری (تقسیم کار و مسئویلت بین کارکنان) روش های علمی نحوه انجام کار (امور اداری). سیستم گزینش (انتخاب افراد بر اساس، کاردانی و قدرت فراگیری از طریق آزمون و آموزش آنان)، آموزش (دادن راهنمایی های لازم و نظارت کافی)، سیستم پاداش (تولید بیشتر پاداش بیشتر).
تیلور کارکنان سازمانها را انسان اقتصادی، فرض کرد که صرفاً تحت تاثیر انگیزه های مادی قرار می گیرند. بدین جهت روی زمان سنجی و پاداش بر اساس مدت زمان مصروفه در انجام کار تکیه می نمود. بدون شک مدیریت علمی تیلور که بر اساس کارسنجی و مزد سنجی استوار بود، مقدمه تحول عظیمی در افکار و فنون مدیریت در صنایع و موسسات دولتی امریکا و کشورهای دیگر به شمار می رود.

۲- نظریه فرآیندی مدیریت:
هنری فایول   فرانسوی ۱۹۲۵ – ۱۸۴۱ تجربیات خود را در کار مدیریت به صورت وظایف مدیری منعکس ساخت (در بحبوحه سالهای جنگ جهانی اول ۱۹۱۷) هنری فایول حوزه مدیریت را (فعالیت سازمان را) به شش دسته تقسیم می کند.
•    امور فنی (تولید محصول و ارائه خدمات)
•    امور بازرگانی (مبادله کالا و خدمات)
•    امور مالی (پیش بینی تهیه سرمایه و استفاده از آن)
•    امور تامینی (حفاظت از اموال و افراد)
•    امور حسابداری (نگهداری حساب و آمارهای مالی مورد نیاز)
•    امور اداری یا وظایف مدیری (که شامل برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل می باشد).

هنری فایول نظریات خود را که به اصول مدیریت معروف است در ۱۴ اصل بیان می کند که عبارتند از:
۱- اصل تقسیم کار: توجه به تخصص = باعث افزایش مهارت و بهبود عملکرد می شود.
۲- اصل اختیار و مسئولیت: اختیار را تفویض کنیم همراه با مسئولیت – حق صدور دستور و به اجرا در آمدن آن به کمک پاداش و تنبیه را اختیار می گویند. مسئولیت داشتن، به پاسخگو بودن در برابر نتایج گفته می شود.
۳- اصل انضباط: توجه به آیین نامه ها و مقررات.
۴- اصل فرماندهی: کننده کار از یکفر دستور می گیرد. کارمند باید بداند از چه کسی دستور می گیرد و در برابر چه کسی مسئول است – اختیار دستور دادن به کارمند باید مختص یک مدیر باشد.
۵- اصل  وحدت مدیریت: فعالیت ها با هدف و جهت مشترک. برای اجرای برنامه  واحد باید مدیر واحد وجود داشته باشد. چنین مدیری باید تمام فعایتهایی را که دارای هدف یگانه است با هم هماهنگ و رهبری کند.
۶- اصل تبعیت منافع: سازش بین منافع فرد و سازمان و ارجحیت منافع سازمان. وابستگی منافع فردی به هدف کلی – مدیر باین بین این دو هماهنگی و همبستگی ایجاد نماید.
۷- اصل حقوق و پاداش (جبران خدمات کارکنان): حق الزحمه منصفانه برای همه در ازای کار انجام شده، باید به تمامی کسانیکه بطور موثر برای رسیدن به هدف کوشیده اند پاداش منصفانه پرداخت شود.
۸- اصل تمرکز: مرکز صدور دستور – هماهنگی و هدایت از سوی یک سیستم مرکزی.
۹- اصل سلسله مراتب: از بالا به پائین – خط فرمان یا مسیر دستور، بر حسب اهمیت از مقامات بالای سازمان شروع و به کارمندان جزء آن ختم می گردد.
۱۰- اصل نظام (نظم) سازمانی: هر کس و هر چیز بجای خودش – دستورالعمل نظم برای افراد و اشیاء (تجهیزات). انتخاب صحیح  افراد و قرار دادن آنها در جای مناسب خویش. انتخاب صحیح تجهیزات و استفاده از آنها در جای مناسب.
۱۱- اصل عدالت: برابری – رفتار یکسان و دوری از تبعیض. چنانچه با کارکنان سازمان به انصاف و عدلت رفتار شود آنان نیز با جدیت در جهت کسب اهداف سازمانی تلاش خواهند کرد و نسبت به سازمان وفادار خواهند ماند.
۱۲- اصل ثبات و دوام: نبود این اصل یعن ضعف مدیریت کارمند برای تطبیق خود با محیط و خواستهای سازمان به زمان نیاز دارد و پس از تسلط بر کار به بهره دهی می رسد. اگر قبل از بهره دهی کامل جابجا شود، از یکطرف هزینه هایی که سازمان برای آموزش وی پرداخته است، به هدر می رود و از طرف دیگر روحیه اش تضعیف می گردد.
۱۳- اصل ابداع و ابتکار: امکان اظهارنظر و ارائه پیشنهاد – اگر برای انجام هر کاری برنامه ریزی شود و برنامه ها بطور موفقیت آمیزی به اجرا در آید می تواند بسیار مسرت بخش باشد.
۱۴- اصل تقویت مبانی کار (یگانگی): کار گروهی، وحدت کارکنان موجب قدرت و استحکام سازمان
می شود، مدیر باید پیوسته بکوشد تا کارکنان بطور دسته جمعی هدف های سازمان را تحقق بخشند. روحیه کار دسته جمعی، با درک هدف های سازمان حاصل می شود، از این طریق کارکنان در می یابند که رسیدن به منافع شخصی از طریق خدمات سودمند دسته جمعی میسر است.

۳ – نظریه بوروکراسی ماکس وبر
آلمان (۱۹۲۰ – ۱۸۴۶) همزمان با نظریه مدیریت علمی مطرح شد. تاکید بر تخصص و ساختار سازمانی با توجه به سلسله مراتب و وظیفه استوار است. بر ساخت و فرآیند سازمان نظر دارد. کلمه بوروکراسی از دو کلمه بورو Burea به معنی دفتر و کراسی Cracy به معنی حکومت تشکیل شده است. سازمان های دولتی را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. ماکس وبر معتقد است که یکی از عوامل مهم در هر جامعه « قدرت » است و قدرت در جامعه بوروکراسی (دیوان سالاری – سازمان بزرگ، تشریفات، کاغذ بازی) بدست می آید.
چگونه می توان سازمان ها را ساختاری مناسب دارد.

 

 

594 بازدید