رضایت زناشویی
نخستین نهاد اجتماعی که کودک در آن وارد می شود و زندگی خوبی را در آن شروع می کند خانواده است که هسته ی اصلی جوامع بشری می باشد. شاید بتوان گفت که خانواده بعد از عامل وراثت نخستین تشکیل دهنده رفتار و شخصیت آدمی است. پیدایش و گسترش عادات و گرایش های کودک از خانواده آغاز می شود و او از خانوادهاش (پدر، مادر و…) می آموزد که چگونه سخن بگوید، چگونه و چه چیز و چه وقت غذا بخورد، چگونه با همنوعان خود رابطه برقرار نماید و چگونه مسئولیت ها و وظایف اجتماعی خود را انجام دهد. خلاصه اینکه کودک از خانواده میآموزد چگونه زندگی کند. خانواده مکان مقدسی است که در سایه پیوند زناشویی در انسان پایه گذاری و با پیدایش فرزندان رنگ و جلوهای ملکوتی می گیرد. اگر در این کانون هر کدام از اعضای خانواده به مسئولیت های خویش آشنا و در انجام آن کوشا باشد نتیجه ی حاصل آن فرزندانی است که عضو جامعه انسانی هستند و حامی و نگهدار جامعه خواهند بود و بالعکس (تقی زاده، ۱۳۹۳).
اهمیت خانواده و روابط خانوادگی
سپهری و مظاهری (۱۳۸۸؛ به نقل از شیرزاد، ۱۳۹۳) درباره ی اهمیت خانواده و روابط خانوادگی چنین می گویند: خانواده اولین و مهمترین محیطی است که کودک را از کیفیت روابط انسانی آگاه می سازد. طبق نظر اکثر روان شناسان، تجارب چند سال اول زندگی که غالباً در محیط خانواده اتفاق می افتد زیربنای شخصیت و رفتار بعدی فرد را تعیین میکند.
درگیر و دار روابط خانوادگی، کلیه تجاربی که یک کودک در روابط با دیگری کسب می کند به هویت او شکل می دهد و او به تدریج از خود تصویری به دست می آورد که این تصویر زیربنا و شالوده ی شخصیت او را تشکیل می دهد. بر همین اساس اکثر صاحب نظران روانشناسی و علوم تربیتی خانواده را یکی از مهمترین نهادهای تأثیرگذار در تربیت آدمی و مهمترین تکیه گه و محور زندگی اجتماعی می دانند. زیرا محیط خانواده اولین و بادوام ترین عامل در تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان و زمینه ساز رشد جسمانی، اخلاقی، اجتماعی، عقلانی و عاطفی آنان است. در میان اعضای خانواده، مادر نخستین شخصیتی است که کودک نه تنها در دوران جنینی، حتی در این جهان رابطه ی مستقیم و تنگاتنگ دارد. این رابطه در واقع یک رابطه ی زیستی شناختی است که به تدریج به روابط روانشناختی و جامعه شناختی می انجامد. لذا، از میان عوامل متعدد روابط انسانی موثر در رشد و تکامل کودک شخصیت مادر نحوهی تعامل او با کودک اهمیت اساسی دارد (تجلی، ۱۳۸۷).
تعامل والد فرزند
در تعامل والد فرزند به نظر می رسد که مادران بیشتر از پدران اهمیت دارند. ایده ها درباره چیستی خانواده و چگونگی ساختار یافتن آن در بین فرهنگ ها متفاوت و مرتباً در حال تغییر است. خانواده یک نظام اجتماعی طبیعی است که دست کم سه نسل را دربرمی گیرد. رابطه ی اعضای این خرده فرهنگ ها رابطه ای عمیق و چند لایه است که عمدتاً بر اساس تاریخچه ی مشترک و درونی شده راجع به جهان و اهداف مشترک بنا نهاده شده است در چنین نظامی، افراد به وسیله ی علایق و دلبستگی های هیجانی نیرومند، دیرپا و متقابل با یکدیگر پیوند یافته اند. ممکن است از شدت این علایق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود، اما باز هم علایق مزبور در سراسر زندگی به بقای خود ادامه خواهند داد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۹۱).
مفهوم رضایت زناشویی
با توجه به ادبیات پژوهشی روانشناسی، مفهوم رضایت زناشویی یک عنصر ذهنی است که به تجارب ذهنی و ویژگی های شخصیتی منحصر به فرد مرتبط میباشد و شامل انتظاراتی است که فرد در خصوص رابطه و همسر دارد. رضایت زناشویی یک جنبهی بسیار مهم و پیچیده از رابطه زناشویی است (لارسون، ۱۹۹۴). هاکینز، رضایت زناشویی را چنین تعریف کرده است: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شدن توسط زن یا شوهر، زمانی که همه جنبههای ازدواجشان را در نظر میگیرند. رضایتمندی یک متغیر نگرشی است. بنابراین خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب میشود. طبق این تعریف، رضایتمندی زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبههای مختلف روابط زناشویی دارند. خانواده، اصلیترین نهاد جامعه و مهمترین واحد از رفتار اجتماعی است. نقش خانواده در توسعه اجتماعی غیر قابل چشم پوشی است. خانوادههایی که در آن زن و شوهر با هم تفاهم دارند و از زندگی احساس رضایت می کنند، کارکرد مناسبتری داشته و نقش خود را بهتر ایفا میکنند. رضامندی زناشویی، یکی از عوامل پیشرفت و دست یابی به اهداف زندگی است (استنهوب و لانکاستر ۲۰۰۰).
مفاهیمی مانند رضایت از زندگی، کیفیت زندگی، رضایت از ازدواج، خانواده و غیره در طول زمان و به طورگسترده بوسیله علوم اجتماعی و روانشناختی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. از نقطه نظر روانشناسی، این مفاهیم شامل یک عنصر ذهنی است اگر چه مورد مطالعات طولی و مقطعی قرار گرفته است (دینر و لوکاس، ۲۰۰۰).
رضایت زناشویی به عنوان سازهای پیچیده در روابط زناشویی مطرح می شود که شامل ابعادی گسترده است و شاخصهای گوناگونی در تعیین کمیت و کیفیت آن مؤثرند. این امر تا به آن حد ملموس است که پارهای از نظریه پردازان، این سازه را با توجه به میزان تعارض مشارکت و رضایت همسران از زندگی زناشویی توصیف مینمایند (جوانمرد، ۱۳۸۵).
رضایت زناشویی
یک ارزیابی کلی از وضعیت رابطه زناشویی یا رابطه عاشقانه کنونی فرد است. رضایت زناشویی می تواند انعکاسی از میزان شادی افراد از روابط زناشویی و یا ترکیبی از خشنود بودن به واسطه بسیاری از عوامل مختص رابطه زناشویی باشد. می توان رضایت زناشویی را به عنوان یک موقعیت روان شناختی در نظر گرفت که خودبه خود به وجود نمی آید، بلکه مستلزم تلاش هر دو زوج است به ویژه در سال های الیه، رضایت زناشویی بسیار بی ثبات است و روابط در معرض بیشترین خطر قرار دارند. چنانچه زندگی زناشویی شرایطی نامساعد را برای ارضای نیازهای مختلف همسران ایجاد کند، نه تنها جنبه های مثبت ازدواج تحقق نمی یابد، بلکه اثری منفی و گاه جبران ناپذیر را به جا خواهد گذاشت. این اثرات منفی فقط برای همسران نیست بلکه طیف وسیعی از اختلالات را در فرزندان آنان ایجاد می کند که از میان آن می توان به گوشه گیری، افسردگی، ضعف در شایستگی اجتماعی، ضعف در عملکرد تحصیلی و مشکلات ارتباطی اشاره کرد (تقی زاده، ۱۳۹۳).
ازدواج و زندگی زناشویی مستلزم وجود سطح پایداری از سازگاری، از جانب زوجه است و احساس رضایت از ازدواج نقش مهمی در میزان کارکردهای بهنجار خانواده ایفا می کند رضامندی زناشویی مفهومی ایستا و ثابت نیست و اکثر زوجها طی زندگی مشترک خود تغییرات جزئی را در میزان رضامندی تجربه می کنند و در نتیجه آنها همواره ناگزیرند خود را فعالانه با جنبه های گوناگون و تغییرپذیر فیزیکی، اجتماعی، روانی محیط خود سازگار کنند (کلهر، ۱۳۹۳).
رضایت زناشویی تحت تاثیر مجموعه ای از عوامل متفاوت است که هیچ یک به تنهایی برای ایجاد رضایتمندی کافی نیست البته این عوامل می تواند در زوج ها و فرهنگ های مختلف متفاوت باشد که در این جا به برخی از این عوامل اشاره می شود.