رسانه و مشارکت
توسعه دموکراتیک به شهروندانی نیاز دارد که به لحاظ سیاسی فعال باشند. برای رشد مشارکت حداقل دو پیششرط باید محقق شود: افراد باید به اندازه کافی به سیاست علاقه داشته باشند و باید انگیزه فعالیت داشته باشند. رسانه های جمعی می توانند بر علاقه و انگیزه و در نتیجه مشارکت آنها تأثیر بگذارند. اما اکثر پژوهشگران در حوزه سیاست پس از آزادسازی رسانه ای نقش احتمالی رسانه ها را نادیده گرفته اند و به جای آن بر تأثیر تحریککننده محرک های گزینشی (دلا او، ۲۰۱۳؛ گانز-مورس، مازوکا و نیکتر، ۲۰۱۴) و جاذبههای هویتی (هورویتز، ۱۹۸۵؛ ویلکینسون، ۲۰۰۴) تمرکز داشته اند.
آزادسازی رسانه ای یکی از مؤلفه های مهم اصلاحات سیاسی بسیاری از کشورها در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. در نبود حمایتهای قانونی، بنگاه های انحصاری دولتی بازی را به نظام هایی واگذار کردند که تحت سلطه رسانه های خصوصی بودند (بورگالت، ۱۹۹۵؛ هایدن، لسلی و اوگوندیمو، ۲۰۰۳؛ نیامنجو، ۲۰۰۵؛ ولتمر، ۲۰۱۳). این رسانه ها از طریق مناظرات، برنامه های تلفنی، و گزارش ها (که عموماً به زبان بومی بوده است) گفتگوها را گسترش دادند. این برنامه ها می توانند به افزایش علاقه به سیاست کمک کنند.
با وجود این بسیاری از این رسانه های نوظهور را سیاستمداران یا کارآفرینان وابسته ای راه اندازی کردند که مطالب سیاسی را با جهت گیری های حزبی القا کردند و آنها را تشویق به اقدام کردند (لاوسون، ۲۰۰۲؛ نیامنجو، ۲۰۰۵؛ سیندر و بالنتین، ۱۹۹۶؛ ولتمر، ۲۰۱۳). هرچند گفتگوهای سیاسی مختلف می تواند مشارکت روانی مردم را تحریک کند اما نوع جهتگیری پیش روی مخاطبان می تواند به شکل های مختلف بر انگیزه آنها (و در نتیجه مشارکت رفتاری آنها) تأثیر بگذارد.
در مورد تأثیر رسانه های حزبی بر مشارکت در دموکراسی های پیشرفته مطالعات اندکی وجود دارد و چنین پژوهش هایی را در محیط های سیاسی تازه آزاد شده مشاهده نمی کنیم. بنابراین با استفاده از دو منبع مرتبط نظریه خود را ارائه میکنیم. منابع دسته اول تأثیر ترکیبی رسانه های بی طرف و حزبی بر مشارکت را (بدون ایجاد تمایز بین آنها) بررسی می کنند. دسته دوم منابع به بررسی تأثیر ارتباطات بینفردی پرداخته اند. هرچند این دو دسته منابع به پیشبینی های متفاوت درباره نحوه تأثیرگذاری رسانه های حزبی بر مشارکت منتهی می شوند (دیلیپلین، ۲۰۱۱) اما نقطه شروع مناسبی برای توسعه نظری هستند.
اولین دسته از منابع مرتبط بدون تفکیک پوشش خبری بر اساس جهت گیری یا میزان طرفداری حزبی به بررسی نحوه اثرگذاری پوشش خبری بر مشارکت پرداخته اند (دی وریس و بومگاردن، ۲۰۰۶؛ کونزی و لمبرایت، ۲۰۰۷؛ ۲۰۰۷؛ مارتین، ۲۰۰۸؛ نیسبت، ۲۰۰۸؛ شوفل، ۲۰۰۲؛ تورزکی و سمتکو، ۲۰۱۲، ۲۰۱۲). برخی از پژوهشگران معتقدند که مواجهه با محتوای سیاسی در رسانه ها باعث افزایش علاقه مردم میشود (آتکین، گالوی و نایمن، ۱۹۷۶؛ لوپیا و فیلپات، ۲۰۰۵؛ مارتین، ۲۰۰۸؛ استرومباک و شهاتا، ۲۰۱۰) و در نتیجه این علاقه باعث افزایش مشارکت می شود (باتلر و دلائو، ۲۰۱۱). رسانه ها معمولاً تأثیر سیاست بر رفاه را پر رنگ می کنند. از این رو مواجهه با رسانه ها می تواند نقش سیاست را پر رنگ کند و در نتیجه علاقه مردم به آن را افزایش بدهد.
دومین دسته از منابع مرتبط بر ارتباطات بین فردی تمرکز دارند. این پژوهش ها معتقدند که تأثیر گفتگوهای سیاسی بر مشارکت (یا عدم مشارکت) به جهت گیری طرف های گفتگو و همگونی شبکه های اجتماعی بستگی دارد (هاکفلت، مندز و آزبورن، ۲۰۰۴؛ کلافستاد، سوخی و مککلارگ، ۲۰۱۳؛ لازارسفلد، برلسون و گودت، ۱۹۴۸؛ ماتز، ۲۰۰۲، ۲۰۰۶؛ نیر، ۲۰۱۱). پژوهشگران معتقدند که مواجهه با رسانه های موافق باعث افزایش مشارکت می شود در حالی که مواجهه با پیام رسانه های مخالف تأثیری معکوس دارد.
یکی از دلایل احتمالی آثار متناقض گفتگو در زمینه های موافق و مخالف بر مشارکت تأثیر آنها بر قدرت نگرش و در نتیجه انگیزه افراد است. افرادی که مطمئن هستند موضع گیری آنها صحیح است و معتقدند حاکمیت دیگران پیامدهای نامطلوبی دارد در مقایسه با افراد مردد که هر دو طرف را توانمند می دانند انگیزه بیشتری برای مشارکت دارند (لاوین، ۲۰۰۱؛ ماتز، ۲۰۰۲؛ نیر، ۲۰۰۵؛ نیر و دراکمن، ۲۰۰۸). پژوهشگران با تعمیم این یافته ها به حوزه مطالعات رسانه به این نتیجه رسیده اند که رسانه های موافق در آمریکا باعث افزایش افراطیگری در نگرشها میشود (آرسینوکس، جانسون و مورفی، ۲۰۱۲؛ لوندوسکی، ۲۰۱۳). تأثیر رسانه های مخالف بر قدرت نگرش کمتر مدنظر قرار گرفته است اما پژوهش های موجود نشان می دهد که وقتی گفتگوهای حزبی زیاد است این رسانه ها می توانند موجب افراط گرایی شوند و در صورت کم بودن گفتگوهای حزبی این تأثیر موجب دوسوگرایی می شود (کونروی-کروتز و مولر، ۲۰۱۵؛ لوندوسکی، ۲۰۱۳). به طور خلاصه، اندازه و جهت تأثیر رسانه ها بر مشارکت ممکن است بر حسب جهت گیری رسانه و میزان تأثیر طرفداری بر قدرت نگرش متفاوت باشد (براندیج، گرت، روخاس و گیل دزونیگا، ۲۰۱۴؛ دیلیپین، ۲۰۱۱؛ وسیزاک، بیمبر، فلدمن و استرود، در حال چاپ).
نکته مهم این است که این منابع بین ابعاد روانی و رفتاری مشارکت تمایزی قائل نمی شوند. اکثر پژوهش ها صرفاً مشارکت را ارزیابی می کنند یا علاقه و مشارکت را به صورت ترکیبی در معیار واحد مشارکت در نظر می گیرند (مثل شوفل، ۲۰۰۲). اما این دو بُعد مشارکت را نباید با هم اشتباه گرفت. رابطه علّی بین رسانه و علاقه سیاسی ممکن است مشابه رابطه علّی بین رسانه و مشارکت سیاسی نباشد.